تدریس خوب در گرو پر کردن شکاف نسلی بین دانشجو و استاد
زمان مطالعه: ۳ دقیقه
دکتر زهرا پارساپور
دانشیار زبان و ادبیات فارسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
بیش از یک دهه است که ترسی که پالمر از آن سخن میگوید در خود احساس میکنم در حالی که قبل از آن بیش از پانزده سال معلمی میکردم نه تنها ترسی نداشتم که کاملا موفق و مسلط بودم. در باره منشاء ترسم و این که چرا مثل قبل شوق معلمی و رفتن به کلاس در من نیست خیلی فکر و مطالعه کردم. من معلمی نبودم که برود کلاس و درسش را بدهد و متوجه حال و هوای مخاطبانش نباشد. مدام نگاه تک تک آنها را می خواندم و مطالب و نحوه تدریسم را با این نگاه ها مطابقت میدادم. به وجود آمدن این ترس هم ناشی از همین ویژگی من بود. بخش قابل توجهی از نگاهها آشنا نبود. نگاهها از بحث جا میماندند. من از نگاهها جا میماندم. نمیدانم. هر چه بود نتیجهاش نگرانی من بود از این که نمیتوانستم همه نگاهها را هنگام تدریس داشته باشم.
با استادان دیگر در این باره صحبت کردم. با استادانی که خودم زمانی شاگرد آنها بودم و از کلاسشان فوقالعاده لذت میبردم. آنها نیز چنین تغییری را حس کرده بودند. عدهای از استادان، این امر را به بیسوادی و پایین آمدن سطح دانشجویان یا بیعلاقه بودن و بیانگیزه بودن آنها تعبیر میکردند. تا این که یکی از آنها به من گفت راستش ما هم درک درستی از این نسل نداریم، معیار سواد در میان آنها گاهی متفاوت از ماست. این نسل هر چه هستند در هوش و استعدادشان نمیتوان تردید کرد.
مشغول مطالعه شدم. بعد از مطالعه پژوهشهایی که درباره اختلافات سه نسل دانشگاهی در ایران داشتم متوجه شدم که دو نسل بعد از ما تقریبا درکی از فضای فکری و زندگی نسل ما ندارند و نمیتوانند با ما ارتباط بگیرند. البته بعد که دقت کردم دیدم دو سویه است من هم درک روشنی از سلایق فکری، هنری، ارزشی نسلی که در مقابلم نشسته ندارم و نمیدانم اکنون که به من نگاه میکند آیا اصولا ذهنش در دنیای واقعیست یا مجازی؟ اگر در کلاس است و به سخنان من گوش میدهد در باره موضوع سخن و موضع من، چه داوری دارد؟ چقدر ارتباط میگیرد؟ چقدر مطالب را مفید تشخیص میدهد؟
دومین دلیل بیگانگی نگاهها همین مطالبی بود که ارائه میکردم. عمده موضوعاتی که من تدریس میکنم صحبت از متون کلاسیک و شرح و بسط اندیشههای گذشته اعم از حکمت، نجوم، کلام و … است که اصولا مسئله جوان امروز نیست و برای دانشجویان جاذبه ندارد مگر آنکه این هنر در معلم باشد که خلاقانه ربطی میان آنها با دنیای امروز پیدا کند و یا با شیوه هنری و بهرهگیری از امکانات صوتی و تصویری امروز جاذبه ایجاد نماید. ممکن است بگوییم برای نسل ما هم این گونه مطالب مسئله نبود اما چرا دنبال میکردیم؟ دلیل آن انگیزهای بود که برای اشتغال در دانشگاه و تدریس همین مطالب داشتیم در حالی که اکنون شانس استادی برای دانشجویان ما بسیار کمتر است و دوم این که فضای مجازی موضوعات و مسئلهها و تفریحات و تفننهای بسیاری را کنار دست دانشجویان قرار داده که آن روز در اختیار ما نبود و ما تمرکز ذهنی بیشتری بر روی آنچه به ما عرضه میشد داشتیم.
سومین دلیلی که یافتم و از نظر من اگر به آن توجه نشود بسیاری از کلاسها را در رشتههای مختلف به تعطیلی میکشاند اینست که دانشجوی امروز با دسترسی به اینترنت نیازی به بسیاری از محفوظات و اطلاعات ما ندارد. بهترست بخش اعظمی از کلاس را اختصاص دهیم به: شیوه پردازش اطلاعات، نحوه مواجهه و فهم آنها با ارایه دستهبندی و تحلیل تازه و دقیق، روش تحقیق و روش گفتگو در باره متن، امکان استخراج پاسخ از متن به سوالات امروز خودمان و خوانش متون مبتنی بر نظرگاه و نظریههای جدید و…
اینها همه موجب میشود که معلم از نو دانستههای خود را مرور کند و ببیند برای مخاطب به ظاهر کمحوصله اما در حقیقت «انتخابگر پر امکان» امروز چه چیزی دارد؟ اگر ندارد بسیار بخواند و بیندیشد شاید بتواند ساعتی ذهن و نگاه دانشجو را با هم داشته باشد. نگاه های پر برقِ مشتاقِ آشنا که همه لذت تدریس در همان خلاصه میشود.
زهرا پارساپور
پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
بهمن ۱۴۰۰